حسین پورقادری/ ابقای حداقل ۹ نفر از مدیران «دولت حسن روحانی» و یا جابجایی ایشان در سمتهای کلان مدیریت «سازمان سینمایی» موضوعی است که نه تنها انجام «یک بازسازی انقلابی» در این نهاد حاکمیتی را بعید جلوه میدهد؛ بلکه اساس بهبود وضعیت «صنعت-هنر-رسانه سینما» در «دولت سیزدهم» را با تردید جدی مواجه ساخته است. این در حالی است که حضور شخصیت موجه و دغدغهمندی همچون «محمد خزاعی» بر مصدر «سازمان سینمایی» میتوانست نویدبخش روزهای خوب برای این عرصه مهم فرهنگی باشد.
چیدمان مدیریت در «سازمان سینمایی» تنها نمونهای از شیوه عملکرد «دولت سیزدهم» برای اداره کشور است. دولتی که با استفاده حداکثری از «بانیان وضع موجود» میخواهد در مسیر «تغییر وضع موجود» گام برداشته و تحولات ساختاری در کشور را محقق سازد! شیوهای که تنها با استفاده از واژه «قحطالرجال» از «توجیه منطقی» برخوردار میباشد.
پُرواضح است که جنایات صورت گرفته در فرایند «دولت حسن روحانی» آنچنان وسیع و گسترده بود که حتی احتمال فلج چندگانه ساختارهای حاکیمتی در «نظام جمهوری اسلامی» میرفت. احتمالی که انجام «یک بازسازی انقلابی» آن هم به صورتی عقلانی و فکورانه و در «همهی عرصههای مدیریتی» را نه تنها به «مطالبهای عمومی» بلکه به یک «ضرورت» و «اولویت» اصلی برای «دولت سیزدهم» تبدیل نمود. اولویتی که توجه به آن متاسفانه مورد «غفلت» قرار گرفته و با بقای گسترده «بانیان وضع موجود» در مجموعه دولت، از صورت وضعیتی طنز و فُکاهیگونه برخوردار شده است!
متاسفانه «دولت حسن روحانی» پُر بود از مدیران بیکفایتی که همچنان در مصادر مختلف اجرایی کشور مشغول به فعالیت هستند. مدیرانی که بعضا در حال پوستاندازی و همرنگ نمودن خود به عنوان شخصیتهایی دغدغهمند و همراستا با آرمانهای «دولت سیزدهم» میباشند. مدیران ارشدی که شاید تبحری ویژه در پاک نمودن تاریخ و تزریق «ویروس فراموشی» دارند؛ اما حافظه تاریخی، نه تنها «مشایعت» و «مبایعت» و «متابعت» ایشان با جنایت بزرگ «دولت حسن روحانی» در آسیب رساندن به «سفره مردم» و تحتتاثیر قرار دادن «معیشت عمومی جامعه» را فراموش نخواهد کرد؛ بلکه رذالت برخی از ایشان در توسعه فضای «ولنگاری فرهنگی» و مساعد نمودن شرایط برای گسترش پدیده «نفوذ» در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و ... را از یاد نخواهد برد! |
حفظ منصب و بقای مدیریت «بانیان وضع موجود» در عرصههای مختلف اجرایی، قطعا تبعات جبرانناپذیری را برای «دولت سیزدهم» به همراه خواهد آورد و عواقب «بُلندمدت» آن بسیار بیشتر از چیزی خواهد بود که امروزه و در «کوتاهمدت» رسانهای گردیده است. پس اگرچه حرکت آرام و «لاکپُشت»گونه «دولت سیزدهم» در زمینه انتصابات و تغییر آرایش مدیران اجرایی در بخشهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ...، در همان روزهای نخست و در بدو تشکیل دولت میتوانست به عنوان «ژستی اخلاقی» از «قابلیت توجیه» برخوردار باشد؛ اما واقعیت آن است که برای ادامهدار بودن این مشی و گونه رفتاری، هیچ «توضیح عقلانی» نمیتوان ارائه داد و تنها با استفاده طنزگونه و یا جدی از واژه «قحطالرجال» است که میتوان همچنان منتظر «تغییر وضع موجود» ماند و بجای مرور فرایند انجام «یک بازسازی انقلابی در همهی عرصههای مدیریتی» منتظر جلوگیری از تَکرار اتفاقاتی نظیر «افزایش قیمت کالاها با وجود کاهش قیمت ارز» و یا «گرانیهای عجیب و غریب شب عید» و «جایزه گرفتن یک بهایی در جشنواره تئاتر فجر» و «احتمال اکران نوروزی فیلمهای مجعولی همچون علفزار و مردبازنده» و «برگزاری جشن آنچنانی در محل سفارت جمهوری اسلامی در لندن» و ... بود!
شوق به «تغییر» و امید برای «بهبود» تنها عواملی بودند که سبب شد تا مردم در پای صندوقهای رای حاضر شده و با وجود تمام موانع و مشکلات، به خلق «حماسه ۲۸ خرداد» مبادرت ورزیده و در میان کاندیداهای مختلف، شخصیتی را برگزینند که به دنبال تاسیس «دولت تراز اسلامی» باشد. اما سوای نظر از وجوه کارشکنی پنهان و آشکار «بانیان وضع موجود» در روند حرکت «دولت سیزدهم» ؛ آنچه که بیش از هر چیز مهم است، جو روانی بقای این طیف از مدیران بر مصادر اجرایی کشور است. |
سوای نظر از معارضت و یا حتی تقابل پنهان و کارشکنی احتمالی «بانیان وضع موجود» در مسیر پیگیری آرمانهای «دولت تراز اسلامی» ؛ به همان نسبت که عدم تغییر و حفظ سمت و یا جابجایی «مدیران ارشد اقتصادی» موجب ایجاد جو روانی و ذهنیت عدم اصلاح در عرصه «اقتصادی» میشود؛ بدیهی است موضوعات خُردی همچون عدم تعویض و تغییر «سخنگوی وزارت امورخارجه» تا ادامه کار «دبیر شورای عالی امنیت ملی» و ابقای خیل کثیری از «فرمانداران» و «استانداران» و ... نیز موجب انتقال پیام و ذهنیت «عدم تغییر» و ادامه مسیر «دولت حسن روحانی» در عرصه «سیاست داخلی و خارجی» شده و حفظ و ابقا و یا جابجایی صندلی «مدیر کل هنرهای نمایشی» و «مدیرکل دفتر موسیقی» و «مدیرکل حوزه وزارتی» و ... تا «دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی» و «مدیرکلهای ارشاد استانها» و ... نیز موجب ایجاد یاس و نامیدی در عرصه «فرهنگی» میگردد و ...
«حسین انتظامی» قطعا شخصیتی توانمند و همسو با «دولت حسن روحانی» بود که توانست اعتماد «ژنرالهای بنفش» را به خود جلب نموده و بلافاصله در ۲۰ شهریورماه ۱۳۹۲ هجریشمسی عهدهدار «معاونت امور مطبوعاتی و اطلاعرسانی وزارت ارشاد» شود. شخصیتی آنچنان همسو با «دولت روحانی» که در ۵ دیماه ۱۳۹۶ هجریشمسی همزمان به مقام «دستیار ارشد وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی» نایل آمد و پس از ابلاغ قانون مدیران بازنشسته و مجبور شدن «حیدریان» برای رفتن؛ به عنوان بهترین گزینه برای هدایت مهمترین بخش فرهنگ و هنر یعنی «سینمای ایران» محسوب شد و با حداقل تخصص و سوادی توانست در ۲۶ آبان ۱۳۹۷ هجریشمسی صاحب منصب «سازمان سینمایی» شود!
«حسین انتظامی» به نوعی از جمله مدیران چند شغله در «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» محسوب میشود که با وجود تمام مشاغل خود در طول دوران «دولت حسن روحانی» موفق شد تا بر یک سمت و جایگاه ثابت نیز تکیه زده و عنوان «دبیر کمیسیون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات» را تا پایان «دولت دوازدهم» برای خود محفوظ دارد. عنوانی که در «دولت سیزدهم» نیز تکرار گردید و با صدور حکم مجدد «وزیر ارشاد» برای ایشان همراه شد!
شاید استفاده مجدد «دولت سیزدهم» از شخصیتی همچون «حسین انتظامی» به عنوان فارغالتحصیل «دانشگاه عالی دفاع ملی» و یک مدیر استراتژیست میتواند با طرح واژگانی همچون «قحطالرجال» از توجیه ظاهری برخوردار باشد؛ اما لازم است تا پرسیده شود که آیا برای توجیه حضور شخصیتی همچون «حبیب ایلبیگی» که از حداقل مراتب علمی و سابقه موجه اجرایی برخوردار است نیز میتوان از واژه «قحطالرجال» استفاده نمود!؟
«حبیب ایلبیگی» نیز یکی از مدیران اجرایی همسو با «دولت حسن روحانی» است که پس از تثبیت حضور «حجتالله ایوبی» بر مصدر «سازمان سینمایی» و در بهمنماه ۱۳۹۳ هجریشمسی موفق شد تا به جایگاه «معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی» برسد. مدیری که تا خردادماه ۱۳۹۶ هجریشمسی در این جایگاه باقی ماند و پس از آن به «بنیاد سینمایی فارابی» رفت و بلافاصله به عنوان «قائم مقام بنیاد سینمایی فارابی» مشغول به فعالیت شد و تا آنجا امین و مورد اعتماد «خواهرزاده خاتمی» در مقام «مدیرعاملی بنیاد سینمایی فارابی» قرار گرفت که «علیرضا تابش» بلافاصله او را با حداقل اعتبار آکادمیک و با حفظ سمت به عنوان «معاونت فرهنگی و پژوهشی بنیاد سینمایی فارابی» منصوب کرد.
پس اگر چه برای چرایی اشتیاق «دولت حسن روحانی» و اصرار ایشان برای استفاده از چهره کمبضاعتی همچون «حبیب ایلبیگی» میتوان دلایل متعددی را متذکر شد؛ اما قطعا نمیتوان ارتباطی منطقی میان مشی رفتاری و رویکرد فکری شخصیتی همچون «محمد خزاعی» با شخصیتی همچون «حجتالله ایوبی» متصور بود و با چنین تصوری به توجیه چرایی بازگشت «ایلبیگی» به مقام پیشین خود در «سازمان سینمایی» و تکیه ایشان بر جایگاه «معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی دولت سیزدهم» پرداخت؛ مگر آنکه به صورت طنز از واژه «قحطالرجال» استفاده نماییم!
استفاده از «حبیب ایلبیگی» تنها مورد از نحوه استفاده حداکثری از «بانیان وضع موجود» در چیدمان مدیریتی «سازمان سینمایی دولت سیزدهم» نیست و حضور «سیدصادق موسوی» مصداقی دیگر از چنین مشی رفتاری قابل تامل است.
«سیدصادق موسوی» شخصیتی کاملا همسو با «دولت حسن روحانی» بود که با «حجتالله ایوبی» به عرصه مدیریت سینما آمد. شخصیتی که همچون خود «ایوبی» از هر گونه سابقه سینمایی موجهی جُز «فیلم دیدن در سینما» تُهی بود و با این وجود از همان ابتداد در جایگاه «مدیرکل نمایش خانگی، مستند و کوتاه سازمان سینمایی» گماشته شد تا پس از حدود دو سال بتواند در تیرماه ۱۳۹۴ هجریشمسی به مقام «مدیرکلی حوزه ریاست سازمان سینمایی» نایل آمده و اسباب جهش و حضورش در جایگاه «ریاست هیأت مدیره و مدیرعاملی انجمن سینمای جوانان ایران» موجه قلمداد شود.
جایگاه مستحکم «سیدصادق موسوی» در «انجمن سینمای جوانان ایران» و عدم تغییر او در طی بیش از پنج سال و با وجود تغییر سه «رییس سازمان سینمایی» مختلف در «دولت حسن روحانی» از جمله موضوعات قابل فهمی است که اگر چه ضرورت بیان آن در این مجال نمیباشد؛ اما قطعا استفاده مجدد و بکارگیری ایشان در «دولت سیزدهم» و آن هم در جایگاه «مدیرکل دفتر امور جشنوارهها و همکاریهای بینالملل سازمان سینمایی» موضوعی مبهم و غیرشفاف است. موضوعی مبهم که با مروری مختصر در سوابق و بالاخص نوع عملکرد ایشان در «انجمن سینمای جوانان ایران» و نحوه ارتزاق «طیف اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی» از ساختارهای این مجموعه پُر بودجه و امکانات و یا نحوه تعامل «سفارتخانههای خارجی» و بالاخص جذب استعدادهای شناسایی شده در انجمن و یا جولان شخصیتهایی همچون «آرش عباسی» و ... بر ابعاد مبهم آن افزوده میشود و حتی میتواند به عنوان مصداقی از برای گسترش و قدرت «شبکه نفوذ» در عرصه «مدیریت فرهنگی دولت سیزدهم» تلقی شود.
ادامه دارد...
ارسال نظر